هیچستان ♪

آدمک آخر دنیاست بخند...

هیچستان ♪

آدمک آخر دنیاست بخند...

تنهای غریبه

چه بیرحمانه وجودم را به تنهایی محض عادت دادی

و مرا در وادی فراموشی ها رها کردی ...

 

3 روز پیش بعد از چند سال که واسه حتی یه لحظه حسه تنهای ازم جدا نشده بود حس کردم تنها نیستم ...

حس کردم چند تا دوست دارم

 فقط واسه چند لحظه ...

خیلی حسه قشنگی بود ...

 آرامش محض ...

ولی تموم شد فقط همون چند لحظه بود...

 نگین دوباره تنهایه ...

نگین دوباره بین اون همه آدم یه غریبه ی تنهاست ...

مثه کسی که انگار هیچ وقت نبوده ...


پی نوشت :

-همچنان معتقدم خدا باهامه ... مرسی خدا جونم ...

-غمگین نیستما ...فقط تنهای غریبه ام ... البته بین آدما ... خدا که با بندش غریبه نمیشه

نظرات 26 + ارسال نظر
الی یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:00 ب.ظ http://manbarayekhodam.blogfa.com/

نگین میدونی ۳ سال یعنی چی؟ تو یه خانوم فهمیده و عاقل و موفقی .سرتو بالا بگیر .گذشته هر چی بوه رفته.نمیگم فراموش کن فوری هر وقت فکرش میاد تو سرت بگم الان نه.بعدا بهش فکر میکنم.قوی باش

دلم دیگه واسه میلاد تنگ نیست ...
دلم از نبود هیچکس گرفته

الی یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:49 ب.ظ http://manbarayekhodam.blogfa.com/

ننین تا حالا فکر کردی کا جقدر اسیریم؟ حتی نمیدونیم فردا چی میشه؟
به قول خوم زندگیخ دیگه
مدتهاس همین دو کلمه بهم آرامش میده.وقتی کم میارم و نمیتونم مشکل رو کاریش کنم فروی میگم :زندگیه دیگه

اوهوووم
زندگیه دیگه دوس ندارم اسیرش باشم

دختر شمال دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:16 ق.ظ http://r00zaneh.blogsky.com

سلام٬ خوفی ؟ عوضش ما برف نداشتیم ٬ منم این روزا حسم مثل توئه ٬ نمی دونم چرا ٬ شاید به خاطر آب و هوا یا فصل باشه ؟؟!!!ولی بدجور دلتنگم

خیلی حسه بدیه ...
منم خوفم شما خوفی ؟ البته خوفه خوف که نیستم
ایشالا جفتمون خوب شیم

آلوچه دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:18 ق.ظ http://www.ye-aloche.blogfa.com

سلام
ملسی که درستش کردی داشتم
دق می کردم
من مطمئنم که ۲۰ می شی
غصه نخور من از اینجا حمایتت می کنم..............

خئاهش میکنم شوما ببخش اومدی درست نبود
ایشالا ۲۰ میشم

هوامو داشته باش الان امتحان دارم

آلوچه دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:20 ق.ظ http://www.ye-aloche.blogfa.com

راستی
آهنگتم خیلی قشنگه
ایول....................

مرسی منم خیلی دوسش دارم

ستاره دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:54 ق.ظ http://shiny-star.blogsky.com

آرمانه دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:00 ق.ظ http://www.sweatheart.blogsky.com

سلام. از اینکه بهم سر زدی ممنون. من هم مثل تو خیلی تنهام. ولی شما می‌گی خدا باهاته ولی من احساس می‌کنم خدا هم منو فراموش کرده. برام دعا کنم که خیلی خیلی تنها و بی‌کسم و از این تنهایی دارم می‌میرم.

خواهش میکنم
برات که دعا میکنم حتما ...ولی عزیزم خدا بندشو تنها نمیذاره ... اونم بنده ای که از ته دل میخوادش و خداشو دوست داره

مهتاب دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:41 ق.ظ http://moonlight-m.blogsky.com

نگین جونم تنها نیستی ...ببین همه اینایی که اینجا واست نظر می ذارن دوست دارن...یکیش خود من

مرسی مهتاب جون نه منظورم از تنها این نیست ... منظورم متفاوت بوده رفتارام و عقایدم با همست

شارونا دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:05 ب.ظ http://smile-ani.blogsky.com

ممنونم مانلی جان!!همین الان بهش سرمیزنم!!

شارونا دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:06 ب.ظ http://smile-ani.blogsky.com

ممنونم مانلی جان!!همین الان بهش سرمیزنم!!

سارا دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 ب.ظ

چرا خودت و به موش مردگی نیزنی؟! اگه می خوای سر به سرت نذارم و کاری بهت نداشته باشم که شرمنهده!
فعلا که دوتایی تنهاییم ماشاا.. هزار ماشاا.. که جفتمون مثه هم با کل عالم عالم فرق داریم!
جفتمونم که عالم و آدم و آباد می کنیم!
خب آباد نکن تا تنها نباشی!!! ملت و می ذاره سر کار! بدتر از همه اینه که دوتایی هر چی احساسات خبیث در وجودمون هست و میذاریم تا ملت و آباد کنیم!

خوده خبیثتو با من مهربون و مظلومو فنچ مقایسه نکن
همین !!!

مقداد دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:27 ب.ظ http://toranj-star.blogfa.com

بیخیال دنیا بابا، انقده به خودت غم و غصه نده.

سعی میکنم ممنون ...

دختر تنهای شب دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:46 ب.ظ http://gharibaneye-eshgh.blogfa.com

آخ ی ی ی
ممنون که بهم سرزدی
وبلاگ تو هم که همچین قدیمی نیست
اما نه خدایی خیلی خوشمله جیگمله
موفق باشی عچی چم
بازم بیایی هااااااااااااااااا

امروز افتادم رو خطه وبگردی واسه وبلاگایی که میخونم و خوشم میاد کامنت میدم ...
حتما میام بازم

امیر دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:16 ب.ظ

ربطی نداره ولی خوب

تا چشمه نجوشید .سرازیر نشد
در ذهن تو رودخانه تصویر نشد
با حرف زدن کسی به جائی نرسید
با گفتن نان هیچ کسی سیر نشد

خیلی هم بی ربط نبود امیر جان ممنونم

مــوچـه کوچولو دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:23 ب.ظ http://koocholoamin.blogsky.com/

نمیدونستم فک میکردم یکی دیگه ای
سلام
خدا همیشه همراه ماهاست
فک کنم من یکی ازش غافلم

راستی میخوای برا من نظر بذاری چرا پست موچه خانومی نظر میذاری
من که اونجا نیتونم جواب نظر بدم


بله احتمال میدادم چون من دو تا شخصیت جدا تو نظراتم دارم و دو تا آواتوره جدا حتی !

جدا ؟! تو پسته موچه خانومی نمیتونی ؟!

Arash دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:25 ب.ظ http://www.lovelorn.rozblog.com

سلام نگین جونی
کی گفته تو تنهایی پس من و اینهمه دووستایی که واست کامنتای خوشمل خوشمل میزارن مدادیم؟؟؟
درسته که خدا همیشه با ماست و مارو تنها نمیزاره!!!
ولی بعضی وقتا که آدم میرسه به یه بن بست و یا دلشو میشکونن یا ... حضورشو حس نمیکنه!!!
نصیحت نمیکنم چون خودمم وقتی مشکلی واسم پیش بیاد همین حسو پیدا میکنم
همیشه داشتن یه دوست خوب خوب توی دنیای واقعی میتونه موثر باشه دوستی که بتونی همچیتو بهش بگی و مطمئن باشی محرم اسرارت میتونه باشه
من یه بار توی انتخاب محرم اسرار اشتباه کردم و باعث شد که عشقم چند وقتی (خیلی زیاد) باهام قهر کنه و خیلی داغون شدم خیلی!!!
حالا بگذریم!
تو باید برای خودت یه دوست واقعی (کسی که با روحیاتت آشنا باشه) تا بتونی حرف دلتو بی هیچ پرده ای بهش بگی!!!
ترجیحا پسر باشه و از خودت یکم بزرگتر و کسی باشه که از صمیمی شدن با تو و یا تو با اون فکر های منحرف (فکر نکنه تو میخوای باهاش تریپ لاو بریزی) نکنه!!!
به نظر من خیلی میتونه کمکت کنه!!!
برای من که خیلی موثر بوده!!!
اگه توضیحات بیشتر هم خواستی میتونم کمکت کنم!!!
بای تا های!!!

من همچین دوستی که دارم پس مگه داداشیم نیستش اون همه ی این خصوصیاتیو که گفتی داره ... تازه یه خورده بیشترش و
تازه دخترشم دارم ! سارا خانومیه پشمکی !
ولی من اصلا دردم این نیست تنهایی من به خاطر این نیست ...
من یه احساس زنده میخوام ... نمیدونم یه چیزی که قبلا باعث میشد حسه تنهایی نکنم ! یعنی قبل از دوران راهنماییم حتی ! خودمم نمیدونم چی ... شاید یه باور عمیق از طرف یه نفر به خودم ... کسی که همه مدله درکم کنه و باورم کنه ... کسی که هیچ وقت حتی یه بار حس نکنم که درکم نمیکنه ...

دختر تنهای شب دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:45 ب.ظ http://gharibaneye-eshgh.blogfa.com

جیگرتو منم به درد تو مبتلا شدم این وبلاگم خیلی قدیمی بود اما یه سری مسائل باعث شد بریزمش بهم و کل شو پاک کنم ولی باز دوباره راهش انداختم هرچند یه وبلاگ قدیمی تر دارم آدرسشو بهت میدم البته تو نظرات خصوصی خوشحال میشم به اون وبلاگمم سربزنی

خیلی سخته که خونتو عوض کنی اونم خونه ای که کلی براش زحمت کشیده بودی !‌ درکم میکنی پس

دختر تنهای شب دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:47 ب.ظ http://gharibaneye-eshgh.blogfa.com

اوا تو که نظر خصوصی نداری که پس من چه کنمممممممممممم


عزیییییییییییزم
کافیه رو اسمم(مانلی)کلیک کنی و بزنی تماس با من

سارا دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:32 ب.ظ

دست آقا آرش درد نکنه کمک به فهم بیشتر موضوع کرد!
آخه فدات شم تو که دیگه نباید این و بخوای!!!
ببین من و ابولفضل باهم دیگه کلی تلاش می کنیم می تونیم تورو از جنبه های مختلف درک کنیم! تو رو شوهرتم بعد ۵۰ سال زندگی نخواهد شناخت! ماشاا... مگه یکی دو تا ست انقدر چهره ئ جنبه مختلف داری که آدم هنگ می کنه!
برای هر ثانیه در مقابل یه عمل یکسان یه عکسالعمل متفاوت داری حالا با این همه آدم ببین تو چندتا چهره پیدا می کنی آدم تا به خواد این شخصیتت و درک کنه تو ۱۰۰ تا شخصیت جدید نشون دادی!
خب هنگ می کنه آدم دیگه!
ولی فعلا که ما دوتایی داریم درکت می کنیم!

تو چرا همش میخوای منو ضایع کنی ؟!‌ من هی باید تاکید کنم بچه به این مظلومی معصومی که فنچ و رو سفید کرده !؟‌

چرا شوهرم باید یکی مثه خودم باشه
خب اون عکس العمل های متفاوت خو سعی کن پیش بینی کنی !‌ خب من یکیو میخوام پیش بینی کنه !

شوما الان هنگ کردی سارا خانومی آیا ؟!‌

اوهووووم شاید ولی فک کنم دارین میدرکین منو !

Arash دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:42 ب.ظ http://www.lovelorn.rozblog.com

سلی نگینی
خب من نمیدونم چی بگم؟!؟
اون حس قبل دوران راهنماییو که میگی یه حس قشنگ بوده که دیگه برنمیگرده هیچوقت!
اینایی هم که میبینی میگن ما تنها نیستیم و شادیم به نظر من یه احساس نسبیه که اصلا با آرامش اون موقع ها قابل مقایسه نیست منم خیلی دلم واسه اون موقع تنگیده
به نظر من این احساس رو فقط در چند صورت خاص میشه دوباره به دست آورد:
۱: آدم به عشقش برسه و هیچ مشکلی با هم نداشته باشن و با یه عشق زیبا و بدون هیچ دقدقه ای با هم زندگی کنن!!!
( این واست یکمی زوده)
۲: داشتن یه ارتباط قوی و احساسی (نه از اون نوعش) با یکی از افراد خونه که باهم زندگی میکنید!!! (بد نیس ولی از هیچی خیلی بهتره)
۳:این راه خیلی مهمه و کاری / زدن به کوچه علی چپ یا بیخیالی شدید ولی نمیدونم میتونی یا نه؟! من که نتونستم!!!
۴:... (اینم گذاشتم محض اطمینان)

ولی هیچ کدوم از اینا و راههای دیگه که به نظرت خوشایند میتونه باشه و خیلی بهت روحیه ی شادی میده
اصلا و اصلا قابل قیاس با حس آدم در دوران کودکی نیس!!!
باور کن!!! چون همه همه و همه حتی اونایی که به هر چی میخواستن رسیدن بازم دلشون واسه اون روزا میتنگه!

و اما در مورد یکی که خیلی درکت کنه باید بگم اونو خودت باید پیدا کنی میتونه هر کسی باشه ولی در این مقطع برات از افراد نزدیکت بهت توصیه میکنم

راستی سعی کن دیگه اون روزا رو برای خودت یاد آوری نکنی و اصلا دیگه خاطرات قدیمیتو ننویس و فقط به خاطرات قشنگت فکر کن! تو داری با این کارات روی یه زخم قدیمیو برای خودت باز میکنی!!! و این به نظر من میتونه روی اعصابت به طور ناخودآگاه تاثیر بزاره!!!

حالا خود دانی من آنچه در توانم بود رو برات نوشتم میدونم خیلی جاهاش رو میشه رد کرد و نقضشون کرد ولی نیت من کمک به تو دوست خوبمه!
هر کمی و کاستی هم داشت به بزرگی خودت ببخش!!!
ولی خوتم میدونی که تا آدم توی اون شرایط قرار نگیره نمیتونه راهنمایی درستی بکنه!!!
ممنونم که نظراتمو میخونی!

به نکته ی ظریفی اشاره کردی !
اون حسه خوبم ماله وقتی بود که بچه بودم ...

در مورد اون یه نفر که خیلی درک کنه خب میگردم نیس خب

در مورد اون داستانم باید بگم تنها دلیلی که دارم اینجا مینویسمش فراموش کردنشه ... نوشتنش شاید همون لحظه اذیتم کنه ولی وقتی نظرات شما رو میخونم و میبینم چه جوری چشمو رو همه چی بسته بودم یه خورده عاقلانه تر فک میکنم و این باعث شده الان خیلی چیزا برام بی اهمیت شه و خیلی خاطراتش و بتونم به چشمه یه چیزه عادی نه یه چیزه خاص بهش نگاه کنم !

من از تو ممنونم که نظر میذاری
هیچ کم و کاستی هم نداشت ... نظره همه برام محترمه و قشنگ...

حسین م دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:58 ب.ظ http://torshak.blogsky.com/

سلام عالی بود
موفق باشی

ممنون

کوچولو دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:23 ب.ظ http://kouchoulou.blogfa.com/

ممنونم که اومدی به من سر زدی.. فرصت نکردم وب نوشته هاتو بخونم... اولین فرصت خانومی.. شاد باشی.. خدای خوب و مهربونم رو شکر می کنم که "همیشه باهاته" همونطور که با همه بنده هاشه...

ممنون کوچولو ... بازم شرمنده اگه دیر خبر دادم وبلاگم منتقل شده ...
خدای خوب و مهربونم رو شکر می کنم که "همیشه باهاته" همونطور که با همه بنده هاشه...؛
این جملت در عین سادگیش بدجوری به دلم نشست...

minoOoOoOOoOooOoOooOoOooOoOooOooOoOoo...! دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:03 ب.ظ

سلاممممممممممممم عزیز دلمخوبی اجی جونم؟

باز تو غمگینی کهمن چیکار کنم با تو؟

دوست ندارم غصه بخوری...دوست ندارم

چرا منو اینقدر اذیت میکنی...من هی غصه میخورم...گریه میکنم

ابجی خانومی مراقب خودت باش...

"خدا ..."

سلام عخشم

اگه تو خوبی منم خوبم

نه عزیزم غمگین نیستم فقط یه خورده حسه تنهایی داشتم

چشم ئاسه دله آبجی مینومم که شده سعی میکنم غصه نخورم ...خواهریه من

من نمیخواستم اذیت شی ببشخین من قربونت برم غصه بخوری که من قاطی میکنم که !!!
چشم عزیزه دلم تو هم مراقب خودت باش

...

مینو جون اگه یه نفرم باشه که به ایمانش به خدا حسودیم بشه اون یه نفر تویی ...

nima دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:17 ب.ظ http://popcrazy.blogsk.com

سلام.
خوبی نگین جون.
شرمنده اگه سر نمی زنم این روزا خیلی گرفتارم.
گفتم شما به دل نگیری.
یا علی.

نه بابا خواهش میکنم شما نیای هم ما ارادت داریم
موفق باشی ...

nima دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:18 ب.ظ http://popcrazy.blogsk.com

راستی یادم ر فت بگم!
پیگیر داستانت هستما!
ادامه بده.

به کلی یادم رفته بود...باشه نیما جان حتما...

یگانه چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:55 ق.ظ http://unique886708.blogsky.com/

ای من فدای اون دل تنهات بشم آخه.
آره باهات موافقم یه وقتهایی آدم میون هزار نفرم که باشه ممکنه احساس تنهایی کنه. چرا؟ به خاطره اینکه کسی رو همزبون خودش نمی تونه پیدا کنه.

مرسی یگانه جونم خدا نکنه ...

آره به نظر من این تنهایی از تنهایی های دیگه بدترم هست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد