هیچستان ♪

آدمک آخر دنیاست بخند...

هیچستان ♪

آدمک آخر دنیاست بخند...

ملیکا ...

فک کنم اون دوستاییم که از وبلاگ قبلیم منو میشناسن و میخوندن خاطراتم و ملیکا رو میشناسن (همون خاطره ی ملیکا و دل رحمی آلبالویی!)

ملیکا همون دوسته کوچولومه که 5 سال از من کوچیکتره . همون کوچیک ترین عضو کلاس زبانی که میرم . همون طور که گفتم ملیکا خیلی دوسم داره و منم خیلی دوسش دارم .

خیلی وقت بود که ندیده بودمش . اول اون غایب شد بعد من غایب شدم بعد اون غایب شد بعد دوباره من غایب شدم ! یعنی 4 جلسه همو ندیده بودیم .

امشب که تو کلاس دیدمش خیلی دپ بود . چشماشم قرمز بود فهمیدم گریه کرده ...

اینقدر جیگره که وقتی تو اون حالت دیدمش داشتم دیوونه میشدم!

خیره شدم تو چشاش ! گف چرا اینجوری نگام میکنی !؟ گفتم واسه اینکه با زبون خوش بگی چته !!!

گفت چیزیم نیست ...

گفت آره کاملا مشخصه !

گفت گریه میکنماااا!

گفتم خب اینجوری با تعریف علت ناراحتیت گریه کنی بهتر ازینه که با کتک خوردن به دسته اینجانب گریه کنی ! حداقل اون موقع درد نمیکشی گلم !!!

چپ چپ نگام کرد و آروم خندید ! ولی بعد چند ثانیه دوباره اخماش رفت تو هم ...

از اول تا آخر کلاس مرتب هی میگفتم ملیکا خانومیم چت شده آخه شما !

 ملیکا میگی یا کتک!؟

ملیکا منو که میشناسی یهو عصبانی میشما !

ملیییییییییییییییییییییی!

آخره کلاس بالاخره ولش کردم !

یهو دیدم با یه حالت خاص نگام میکنه ... به روم نیاوردم . دستشو گذاشت رو دستم ...

گفت نگین یه سوال بپرسم دعوام نمیکنی ؟

گفتم نه عزیزم بگو ...

با یه حالت خجالت گفت با من قهری !؟ هنوز سره اون قضیه از دستم ناراحتی ؟! (تو همون ملیکا و دل رحمی آلبالویی نوشته بودم که ملیکا حرفایی زد بهم که کلی ناراحتم کرد و روزه بعدش تو کلاس زبان اینقدر گریه کرد و من اینقدر قربون صدقش رفتم و قسمش دادم که آشتی هستیم که ول کرد! و ایشون منظورشون همون قضیه 2 ماه پیش بود !)

گفتم نه قهر نیستم ناراحتم نیستم ...

گفت یعنی دوستمی هنوز ؟

گفتم آره !این چه حرفیه ...

و بعد فهمیدم دقیقا همون حسی و داره که خودم تو ارسال قبلیم نوشتم ...

واسه همین بهش گفتم ملیکا منم مثه تو تنهام ...غصه نخور ... درست میشه .

با تعجب نگام کرد و گفت تو از کجا فهمیدی ؟

هیچی نگفتم و خندیدم و بعد که دیدم خیلی چپ چپ نگاه میکنه گفتم بخوای نخوای دوستتم ملیکا خانومی !

و بعد یه خورده آروم شد....

خیلی دوسش دارم ...خیلی ...

بچه است ...یه بچه ی مهربون و صادق و شیطون ...

دوسته کوچولویه من ...   

 

پی نوشت :

-سکوتم واسه خودمم آزاردهندست ! چه برسه به بقیه که معنیشو نمیدونن ...  

-داستانم رو هم سعی میکنم زودی آپ کنم ...شرمنده اگه دیر شد . واسه نوشتنش نیاز به تمرکز زیاد دارم.

نظرات 13 + ارسال نظر
نازنین سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 ق.ظ http://www.who-knows.blogsky.com

De! doos dashtam posteto :d ajib bud vasam :D kolli dus dashtam!

ممنونم نازنین جون

a.W.kh سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:27 ق.ظ http://btaarof.blogfa.com/

گزینه ۱ رو انتخاب کردی. قبول
ولی چرا نیشخند زدی؟ !!!

منم راستش همون ۱ رو قبول دارم...


راس میگی ها! اون قسمت رقصش خوب بود. البته واسه تنوع ع ع ع ع ع ع

این بلوگ اسکای هم بدک نیستا!

آخه بدون هیچی حرفی یهو گزینه انتخاب کردم !
آره اگه این طنزه یه جاش خوب بود همون جاش بود ! اونم فقط واسه اینکه از بیژن بنفشه خواه بود برام جالب بود

آره بلاگ اسکای به نظر من از بقیه جاها بهتره . هم قالبش سنگین رنگین تره ! هم هنوز جواد نشده هم به درد تفکرات و خاطرات بیشتر میخوره ... امکاناتشم بهتره !

a.W.kh سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:30 ق.ظ

الان لینکت میکنم. خواستی تو هم لینکم کن...

از اونجایی که تو سیستم بلاگ اسکای نیستیم و دوست مشترک هم نداریم ممنون که لینکم کردی منم شما رو لینک کردم
بازم ممنون

دلنیا سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ب.ظ http://delniya.blogsky.com

سلام
آخی عزیزم چه دوست کوچولوی نازی داری
راستی من لینکت کردم که تا آپ کردی بهت سر بزنم

آره خیلی ماهه

ممنونم دلنیا جون در مورد لینکم چون بلاگ اسمایی هستی الان توضیحات رو میدم ...
مسی منم لینکت کردم

مهتاب سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:40 ب.ظ http://moonlight-m.blogsky.com

مث تو که دوست کوچولو و دوست داشتنی منی؟

شما هم دوسته مهربون و بزرگ و عاقله خودمی

سارا سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:50 ب.ظ

نگین خانومی! سکوتت ممکنه خودت و اذیت کنه ولی کسایی که دوست دارن و اذیت نمی کنه! تنها چیزی که اذیت می کنه اول اینه که فک می کنی سکوت دیگران یا به اون در زدن خودشون به خاطر نفهمیدنته دوم اینکه می بینن داری اذیت می شی با سکوتت و ولی تو نمی ذاری کاری برات کنن.
اون وقت هم تو غصه می خوری هم...
یادت گفتی بهم سعی کن سکوتم و معنا کنی!
خانومی یا بنویس یا بگو!
فقط تنها چیزی که برای همه ی ما مهمه اینه که کسی و که دوسش داریم شاد باشه !
شاید باور نکنی ولی اگه بدونم چیزی و دارم( مادی و غیر مادی) که اگه تو داشته باشیش می تونی تو شاد باشی و دیگه از تنهاییی حرف نزنی حتما دریغ نمی کردم!

سارا خانومی سلام
چرا اونا رو هم اذیت میکنه ... فک کن یکی کلی باهات حرف بزنه اون وقت تو فقط تو دلت درکش کنی و نتونی بهش بگی یا یکی احتیاج داشته باشه در اون لحظه دستشو بگیری نازش کنی و تو فقط نگاش کنی و سکوت خیلی بیشتر از بقیه درکش کنیااا! ولی نتونی و یه جورایی اگه دسه خودت بود نخوای که چیزی بگی ...
تو همیشه مهربون بودی سارا خانومی و بخشنده بازم ممنون دوس جون(جاست فرند!)

دلنیا سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:43 ب.ظ http://delniya.blogsky.com

باشه عزیزم یادم میمونه

ممنون دلنیا جون

Arash سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:39 ب.ظ http://www.lovelorn.rozblog.com

سلام نگینی!
بازم اومدم!!
منتظر ادامه ی داستانت میمونم!!!
جوابمم خوندم

سلام

ممنون آرش جان تایژ کردم داستانو امشب یا فردا میذارم

آلوچه سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:12 ب.ظ http://www.ye-aloche.blogfa.com

سلام جیگر خوبی؟؟؟؟
نمی خواد تند تند آپ کنی
خودتو اذیت نکن
سلام آلوچه رو به ملیکا برسون
این جوری که تو از ملیکا می گی
باید خیلی ناز باشه
امیدوارم همیشه دوست بمونید

باشه ممنون سحر گلم
باشه حتما
آره خیلی نازو مهربونه

امیر سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:18 ب.ظ http://parazit7.blogsky.com

خوب بود.

minoOoOoOooOoOOoOoOOoOOOOoOooOOoOOoOoO...! سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:53 ب.ظ

سلام ابجی کوشولویه خودم

قلبت وچشات وزبونت مال خودم بقیشم به هر کی دیه میخوای بدی بده.من به هیچ عنوان کوتاه بیااا نیستماااااااااا

قربونت برم ابجی خانومی
دیشب هرچی تلاش کردم اس بدم نشد
خیلی دلممم گرفته بوداینقدر اشک ریختم تا خوابم برد

صبح شده بودم عین...

خب دیگه داستان شد...ههههه



بای بای گلمدوست دارم

سلام عزیزه دله نگین
من دربست در اختیار آبجی مینوی نازمم ... اول مینو خانومی بعد بقیه جای خواهریم تو دلم محفوظه محفوظه ... قربونت برم من
الهی فدات بشم چرا اس ام اسات نرسید
آبجیت نباشه که دله مینوی من غصه دار باشه
الان بذار اختصاصی باید بیام پیشت این جوری نمیشه

مهتاب سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:54 ب.ظ http://moonlight-m.blogsky.com

نه دیگه در اون حد نگین جونم...
تو دوست عزییییییییییزمی...

مرسی مهتاب گلم ...
شما هم دوسته گله منی

مهتاب چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:34 ق.ظ http://moonlight-m.blogsky.com

مرسی خانوم گلی...بووووس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد