هیچستان ♪

آدمک آخر دنیاست بخند...

هیچستان ♪

آدمک آخر دنیاست بخند...

چه قده کوچولوووووووووهی شوما!

 مدتی بود خاطره ی طنز ننوشته بودم ... هر چند الانم زیاد حالم جالب نیست و غمگینم ولی خب امیدوارم شما با خوندنش شاد شید ...

من از دسته اینا چی کار کنم ! هی به من میگن کوچولویم ! خو به من چه مگه خودم خواستم کوچولو باشم !

سکانس 1 !(بیرون دانشگاه 3 تا پسر گنده ! )

از دره دانشکده که بیرون میام این 3 تا واستادن بیرون و دارن با هم حرف میزنن ... از پهلوشون که رد میشم یکیشون یواش به اون یکی دیگه میگه ! : " اووووووووووخی ! این چه کوچولوووهه! بچه ها دانشجویه ؟! " دوستشم در جوابش میگه آره بابا از دانشکده ایکس اومد بیرون الان!

میخواستم بهشون بگم همه حرفاتونو شنیدم !

(من حسه شنواییم بالاتر از حده عادیه ! (خودم نگفتم دکتر گفته ! ) واسه همین تعجب نکنید اگه همه چیو از فاصله ی زیادم میشنوم! )

 

سکانس 2 (دکتر پوست ! )

پاچه ی شلوارم و داد بالا که ببینه حساسیت پوستیه پام ماله چیه ! همونجا یهو گفت آخییی !!! ( پوستم مثه پوسته بچه هاست ! دستش درد نکنه! )


سکانس 4 ( دکتر مغز و اعصاب در حال معاینه سره اینجانب ! تقریبا 2 سال پیش)

دکتر : میخوای چی کاره شی عمو؟! 

افکار نگین ! : بیا اینم ما رو بچه 2 ساله فرض کرد !

نگین : وکیل !!!

دکتر : اون وقت بگو ببینم غصه که نمیدتت کسی !؟عمو جون این عصبی بودنت ماله میگرنته و برعکس ! سعی کن عصبانی نشی ! حالا بگو ببینم کی غصت میده!؟

(مامانم تو اتاق دکتر بود به زور جلو خندش و گرفته بود بدجنس ! )

نگین : انا! همینا غصم میدن !

دکتر : خب شما دیگه نباید عصبانی شی ! دختر به این خوبی !

نگین : چشم !

دکتر : حالا کلاس چندمی عمو! ؟

نگین : سوم دبیرستان!!!

دکتره در اینجا فهمید چه سوتی داده و جدی شد!!!


سکانس 4 ( کلاس زبان)

- t: how old are you ?!

N: 18!

T: wooooooooooooow ! You’re kidding!

N: no! That’s right!!!

T: I don’t believe!

N: I know! Everybody say it!

My mind!: I hate you teacher!


  سکانس 5 (سال اول دبیرستان ! برخورد پیش دانشگاهی ها با بنده! )

اخی ی ی ی! کوچوووووووولووووویی تو چه قد جیییگری !!! (و در اینجا بود که لپه بنده و میکشیدن ! )

 

پی نوشت ! :

- خب البته یه جورایی هم حق دارن ! بس که مثه بچه ها شیطونی میکنم ! مثلا امروز با قندیل بودم . دیدم فواره و حوضه دانشگاه یخ زده !گیر داده بودم که قندیل ولم کن بذار برم با پا بکوبم تو حوض یخش بشکنه !!! تا اینکه بالاخره با پا که قندیل نذاشت ولی با دست اون یخا رو فشار دادم و آستینام و تو اون هوای سرد خیس کردم !!!

- تصور نشه که بنده یا خیلی قدم کوتاهه یا مثه مورچه هستم ! اصولا من استخون بندیم شدید ریزه ! ولی خداییش خیلی بانمکه! البته باز الان چون کمتر شیطونی میکنم بهتر شده ولی خب ...!

- مثبت اندیشی !


یه نفر  میگفت این جور تیپا وقتی سنشون مثلا به 40 میرسه بیشتر از 30 نشون نمیدن ... اینو خداییش راست میگفت مثه مامانه خودم!!!

اینا رو من باب شوخی گفتم اگر نه من اصلا از وضعیتم ناراضی نیستم ... کلا عادت ندارم به آفرینش خدا ایراد بگیرم!!!

نظرات 15 + ارسال نظر
MINOoOoOoOoOOoOoOoOoOOoOoOooOOoOoOoOOo...! شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 ق.ظ

سلامممممم ابجی کوشولوی خودممممممممممم
قربونش برممممممممممم من

من بار اوله اینجا نظر میدم...
من همش میام میخونم ولی خب نظر نمیزارمممم
منو میبخشی؟

ابجی خودم کوشولوهه دوسش دارمممممممممم یه عالمه
هر چی بگم بازم کمه...

برا خودم شاعری هستم ونمیدونستماااااااااااا
باید برم در زمینه ی کودک شعر بوگویم


خلاصه اینکه من از وبلاگت ابجی کوشولو دیدن میفرمایم
ونظر هم میدهم

و خش حال میباشم که تو هرچیییییییییی دلت میخواد اینجا مینوسی
چرا من اینجوری حرف میزنم خودم نمیدونم...
بالاخره اتمسفره دیگه یهو میگیره


ابجییییییییییییییییییییی ... خودمههههههههههههه
دوسشششششششششششش دارمممممممممممم

خدا نکنه عزیزه دله من
قربونت برم شما هر وقت خواستی نظر بذاری نذاری هم واسه دله آبجی عزیزی
اتفاقا منم آپ که میکنی میخونم عزیزم ولی رو وبلاگت کده برف داره نمیتونم نظر بذارم
عیب نداره به آبجیت رفتی عزییییییییییییییییییییزم

من بیشتر دوست دارماااا

نینا شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:19 ق.ظ http://ninna.blogsky.com

واقعا؟ چه باحااااال گاهی زیاد شنیدنم بده ها
سکانس 3 خیلیییییییییی باحال بووود

بسیاااااار عالی

دیدی منم اپ کردمممم؟

آره ولی دسته خودم نیس ! از پهلو هر کی رد میشم کله آمارشو میگیرم به قوله بچه ها رادارام زیادی قویه

مثکه شماره ی 3 رو هم اشتب شماره گذاری کردم
نه الان میام ولی

آرمان شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:06 ق.ظ http://abdozdak.blogsky.com/

خداوند زحکمت گر ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگری

پس دفعه بعد که بهت گفتن کوچولو بگو خیلی ممنون

آره فکره خوبیه !!!

مهتاب شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:30 ق.ظ http://moonlight-m.blogsky.com

جان ...نگین جونم دلم آب شد ببینمت ...

منم یه دوست خیلی خوب دارم همین جوریه.یعنی جوجه ی خودمه ...عاشقشم...

پس دوستتم مثه منه

مهتاب شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:30 ق.ظ http://moonlight-m.blogsky.com

الی شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:48 ب.ظ http://manbarayekhodam.blogfa.com/

آخی پس مثل خودمی منم یه جورایی استخونام ظریفه .قدم ۱۶۸ سانته اما ۵۰ کیلوام اینجوری خوبه تو دست جا میشیم زیاد فضا اشغال نمیکنینم
حاجی میکه ریزه میزه ای جون میدی واسه کتک زدن

آلوچه شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:51 ب.ظ

سلام سلام سلام

خوبی اگه نه خیلی بدی باید خوب باشی
چون من میگم

خیلی باحال بود
البت خودتم خیلی باحالی
اصلا عشقی

چه خبرا شاه ماهی ؟؟؟؟

تو هم مثل منی قشنگ تو چشمی
شیطونی می کنی
منم همین طوریم
دوستام هی میگن نکن بچه
منم بهشون میگم

دوس دارم...........

سلام آلوووووچه
اوهوووم خوبم رو حرفه آلوچه که نمیشه حرف زد !‌

چه همه تعریف این شکلی میشماااا

اومم هیچی امتحان درس دانشگاه

آفرین ! اگه شیطونی نکنیم پس کی شیطونی کنه آیا !؟‌نه واقعا بگو کی شیطونی کنه؟!‌
میسی اومدی عزیزم

Arash شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:19 ب.ظ http://www.lovelorn.rozblog.com

سلام نگین جونی
با دیدن این آپت خیلی خوشحال شدم!!!
چون من همیشه با دیدن شادی های دوستام خوشحال میشم!!!
راستی بیچاره دکتره چه ضایع شد وقتی پرسید کلاس چندمی!!!

یه پیشنهاد خوب بدم؟؟؟

خوب به جای این همه توضیحات یه عکس از خودت بزار تا خودمون نظر بدیم!!!

شوخمی کردماااااااااا!!!!
بای تا های!!!

سلام

ممنون واسه دله شما دوستامم که شده سعی میکنم شاد باشم و شاد بنویسم

اوهوووم قیافه ی دکتره حسابی دیدنی شده بود !‌

همین یه کار مونده عکسم و بذارم همه فراری شین از وبلاگ

میدونم
بابای !

امیر یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:05 ب.ظ http://amry.blogsky.com

سلام
خوب می کنی به خدا گیر نمی دی
یه داستان بگم حالشو ببری
میکن یه آدم بود روحانی یه روز یه نفر بهش گیر داد که تو چقدر زشتی . گفت به نقاش ایراد می گیری یا به نقاشی . یارو اب شد .
هر چیزی یه حکمت داره مطمئنا

ممنون امیر جان
آره من هیچوقت نه از ظاهرم ناراضی بودم و نه از هیچ چیزه دیگه ای که خدا بهم داده
مثه همیشه با یه حکایت خشکل منظورتو رسوندی
ممنون امیر

میهن بلاگر یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:54 ب.ظ http://mihanbloger.com

سیستم وبلاگدهی فارسی http://mihanbloger.com

اسپم!

دلنیا یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:39 ب.ظ http://delniya.blogsky.com

چه دختر نازی
بر عکس من که از همون رو ز اول تولدم بهم مبگفتن دانشجویی؟

وای دلنیا جون کلی خندیدم
نازی از خودته عزیزم

baby یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:35 ب.ظ http://memoirs.blogsky.com

عین خودمی بانو! منم هر سال که دانشجو جدیدی میاد یونی، اول میان سمتم میگن شما ترم اولی هستی؟؟؟؟؟؟
کلا باحالیم!
شاد زی

آره حداقل به شیطنت ها میشه رسید
اوهوووم باحاله باحال
تشکر

ستاره دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:52 ق.ظ http://shiny-star.blogsky.com

الهی. توی یه بنر بزرگ بنویس من بزرگ شدم بعد اون و با خودت همه جا ببر

خب اونجوری فک میکنن ازین بچه کوچولوهام که دوست دارم بگم آدم بزرگم بدتر میشه

مقداد دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:23 ب.ظ http://shaperak.blogsky.com

هنوزم کوچولویی تو؟؟؟ چرا همه ملت به تو گیر میدن؟؟ برو بدنسازی یه خورده گنده مُنده شی
راستی پی نوشتاتو با فونت بزرگتر بنویس، مثل خودت ریزه میزه ست

اوهووووم همه ما رو پیدا کردن !!!
نمیخوام همین جوری بهتره راحت تر میشه شیطونی کرد اصن

چشم بزرگتر مینویسم

سید دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:02 ب.ظ http://jomlee.blogsky.com

قشنگ بود

کوچولوهیه من ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد